♥خوش آمدید بفرمایید یه فنجون قصه♥

♥امیدوارم لحظات خوبی در این سایت داشته باشید♥


دختر آهن پرست

نویسنده : Mohammadreza تاریخ : سه شنبه 2 دی 1393

پسری دخترزیبای رادید و عاشق اوشد.
چند ساعتی باهم قدم زدند
که ناگهان بنز گران قیمتی جلوی پای دختر ترمز زد.
دختر به پسر گفت : خوش گذشت ولی نمیتوانم تا آخر عمر پیاده باشم.. بای...
سوار ماشین شد و راننده گفت : خانوم لطفا پیاد بشید من راننده این اقا هستم...



:: موضوعات مرتبط: یه فنجون قصه، دختر آهن پرست، ،

صفحه قبل 1 صفحه بعد





تمام حقوق اين وبلاگ و مطالب آن متعلق به ♥ یه فنجون قصه ♥ مي باشد.