♥خوش آمدید بفرمایید یه فنجون قصه♥

♥امیدوارم لحظات خوبی در این سایت داشته باشید♥


اعتراف

نویسنده : Mohammadreza تاریخ : پنج شنبه 7 اسفند 1393

کشیش یک کلیسا بعد از یک مدت می بینه کسانی که میان پیشش برای اعتراف به گناهانشون
معمولاً خجالت میکشن و براشون سخته که به خیانتی که به همسرشون کردن اعتراف کنند.
برای همین یه روز اعلام میکنه که از این به بعد هر کی می خواد بیاد به خیانت به همسر اعتراف کنه
برای اینکه راحت تر باشه، به جای اینکه بگه خیانت کردم بگه زمین خوردم.
از این موضوع سالها می گذره و کشیش پیر می شه و میمیره.
کشیش بعدی که میاد بعد از یک مدت میره سراغ شهردار و بهش میگه:
من فکر کنم شما باید یه فکری به حال تعمیر خیابونهای محل بکنین
من از هر 100 تا اعترافی که میگیرم 90 تاشون همین اطراف یه جایی خوردن زمین.
شهردار هم که دوزاریش میفته که قضیه چی بوده
و هیچ کس جریان را به کشیش جدید نگفته از خنده روده بر میشه.
کشیشه هم یک کم نگاهش میکنه و بعد میگه:
هه هه هه حالا هی بخند ولی همین زن خودت هفته ای نیست که دست کم 3 بار زمین نخوره!!!



:: موضوعات مرتبط: یه فنجون قصه، اعتراف، ،

صفحه قبل 1 صفحه بعد





تمام حقوق اين وبلاگ و مطالب آن متعلق به ♥ یه فنجون قصه ♥ مي باشد.